دلاراشرکا

دلاراشرکا

delara shoraka سروده های بسیار لطیف و زیبای بانو دلارا شرکا
دلاراشرکا

دلاراشرکا

delara shoraka سروده های بسیار لطیف و زیبای بانو دلارا شرکا

دلاراشرکا _ شاعر زن

احساس زنده است

احساس جاودانه است

احساس مانده در زمان

احساس

سخن می گوید

در زمان

احساس

میرقصاند قلب انسان

احساس احساس

 احساس دل آرا

تو بگو از لحظات

ناب دل آرا

( دل آرا شرکاء )


دلم خواست که روم به آن کوه و دره

که جای داشت در آن حاشیه شهر و خانه

یاد دارم از ایام کودکی ام

از آن کوه و تپه و دره

که داشت هفت چشمه

با نهری زلال که جاری بود از سرچشمه

گفتم روم به آنجا که تازه گردد روح و جان

وقتی رسیدم آنجا

خشکیدم در جا

از آن همه تپه های زیبا

فقط یکی مانده بود در جا

بر دامنه آن بود پارکی

و گرداگردش بود ساختمان های بسیار

وارد آن خیابان شدم

 آن دره ای که در ایام کودکی

که می دویدم با شادی

در میان علف زارها و گلهای آن

و می نوشیدم از آب گوارای آن

یک به یک ، و از هفت چشمه آن

اکنون آن خنده ها و خاطره های دل آرا

 گم شده بودند

در میان آپارتمان های بیشمار

( دل آرا شرکاء )

Delara shoraka

 

دلاراشرکا شاعر زن

تو بودی مثل یک کوه

زیبا و پر شکوه

مردمک چشمانت بود

چون آفتابگردانی

در چمنزاران

سرسبز رویا

لب های لرزانت بود

چون موج دریا

عاشق تو شد

این قلب ساده و بی ریا

تو دریاب مرا دل آرا

(دل آرا شرکاء )

یثمشقش

ساخقشنش

nghvhav;h

ahuv

auv

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد