اشعار زیبا دلارا شرکا
می رفت از پی او
چشمان نگران دل برادر
می زد از برای او
قلب مهربان برادر
می شنید سخنان پر درد او
گوش دل برادر
در سختی ها بود امداد رسان
و دل آرا ، دل برادر
هم می دوید در طوفان حوادث
مهربان دل برادر
هم می گریست از ظلم های شده بر او
مهربان دل برادر
واژه ایثار و حمایت و مهر
برابر شد با برادر
برادر برادر برادر
وجودت هست
گرما بخش زندگی من
ای مهربان نازنین برادر
دوستت دارم
( دل آرا شرکاء )
لحظه به لحظه می گذرد
ثانیه به ثانیه های دیدار تو
از راه میرسد
هم آشوبی ست در میان قلب من
خسته تو مسافر در راه
هم می کشم انتظار دیدار توِ
گمشده در سیلاب روزگار
هم شویم مژگان را با آب دیده
امید دیدار تو یار
هم رسیم به یکدیگر
باز به رسم بازی روزگار
هم دستی کشم به رخسار تو یار
هم بزدایم غبار رَه
از سیمای دل آرا ی تو یار
هم تو بخوان مرا دل آرا
در لحظه دیدار فردا
( دل آرا شرکاء )
دلاراشرکا شعر عاشقانه کوتاه
nghvhav;h
auv uharhki
ahuv ck
ahuv uwv phqv
ahuv ksg hlv,c
در آن روز گرم تابستان
در آن جنگل و گلستان
لبریز بودیم از شادی و مهر
تو در من گم گشته بودی
و من تو را می دیدم دل آرا
( دل آرا شرکاء )
در هوای خوب و دلپذیر
می توان استشمام کرد
عطر دل آرای زندگی
( دل آرا شرکاء )
دلاراشرکا شعر عاشقانه کوتاه
می درخشیدند ستاره های دنیا
بر روی رود خانه زیبا
موج می زد و می رفت شتابان
آن رودخانه زلال و دل آرا
( دل آرا شرکاء )
auv nghvh av;h
n;gli cdfh nghvh av;h
wnhd nghvh av;h
auv nghvh