براستی که کودک دل آرا ست
همچون نغمه آرزوهاست
دوباره جوانه میزند نهال نیک بختی
کودک میرسد در روزهای سختی
دوباره می شکفد نهال آرزو
در میان مشکلات انبوه
کودک می رسد از راه
و می کند زندگی را
پر از عشق دل آرا
( دل آرا شرکاء )
Delara Shoraka Childish Poems
گرفت دستان کوچکش را بسویم
بود گلبرگی دل آرا در میان آن ها
گفت با زبان کودکانه
بگیر برای توست
دوستت دارم این هوا
این کادو کودکانه
بود هدیه ای دل آرا
از یک انسان
با قلبی مالامال
از عشق و علاقه
( دل آرا شرکاء )
شعر زیبای شمارش اعداد آموزش به کودک خردسال
دست دست دست
دست دست دست
انگشتا ده دونه است
می شماریم
یک ، دو ، سه ، چهار ، پنج
شش ، هفت ، هشت ، نه ، ده
حالا من چندتا ، تو رو دوست دارم
ده تا ده تا
کوچولو دل آرای من
حالا بزن دست
دست دست دست
دست دست دست
( دل آرا شرکاء )
Delara shoraka
کوچولو من داره می کنه بازی
بازی بازی با اسباب بازی
داره چند تا عروسک خوشگل
با یک خرس و توپ قِل قِل
با عروسکاش مهربونه
اونا رو نگه می داره
تمیز توی خونه
وقتی تموم شد بازی
اونا رو میزاره توی
جای اسباب بازی
( دل آرا شرکاء )
کوچولو من اومده به حرف
با نوک زبان می زنه حرف
کوچولو دل آرای من
چه شیرین
دهان رو باز می کنه به حرف
بگو عزیز جان
با سخن دل آرا حرف
( دل آرا شرکاء )
Delara shoraka
اشعار فوق العاده زیبا دلاراشرکا
صبح شد
بیدار شد کوچولو
کوچولو دل آرا می گه
درود
صبحتون بخیر مامان و بابا
می شوره دست و رو
شونه می زنه به مو
با لبی خندون
کوچولو می شینه
سر سفره نون
می خوره شیر با نون و کره و پنیر
تا که بشه بزرگ و دل آرا و دلیر
( دل آرا شرکاء )
شاعر زن محبوب دلاراشرکا
لباس خوش رنگ و زیبا
راستی که به تن
چه دل آرا ست
در آن رنگ و نقش افسون کننده آن
براستی که
زندگی دل آرا ست
من می چرخم با آن لباس دل آرا
و می خندم با دنیای دل آرا
( دل آرا شرکا )
دلارا
delara
delara
سوگند به عشق
و به هر آنچه
در هستی ست
سوگند به نیلوفر آسمانی
و به آن شور و شعف رویایی
سوگند به آن
ماهتاب و روز تنهایی
( دل آرا شرکاء )
^.^.^.^.^.^
چشمانم گشوده شد
در آغوش خانواده ای
پر از مهر
من پرورده شدم
در دامان خانواده ای
پر از عشق
پر از ایثار و تلاش و مشوق
من اکنون میبینم
جهانم را دل آرا
در امنیت و صلح و صفا
دنیای من روشن است
چون دارم خانواده ای
خوب و دل آرا
( دل آرا شرکاء )
25 مرداد
15 مه _ 25 اردیبهشت
^.^.^.^.^.^
وه که چه آسمان دل آراست
با وجود آن سنجاقک های زیبا
در آن چمنزار سرسبز رویا
شده بود مفتون دلم
در چرخش و رقصیدن های
آن سنجاقک های
رنگارنگ زیبا
( دل آرا شرکاء )
delara sh
nghvh a
دل آرا
ng Hvh
nghvhav;h
ahuv auv
delara
پدری دارم عزیز و مهربان
هم دوستش دارم به اندازه جان
پدرم با از خودگذشتگی فراوان
می کند کار و تلاش فراوان
هنگام غروب ، می رسد از راه
پدرم با خستگی فراوان
درون دستانش هست
پر از میوه و چیز های خوب و دل آرا
من می دوم شاد و خوشحال
به استقبال پدر مهربان
پدرم دارد بر لبش لبخندی دل آرا
او می کشد مرا در آغوش گرمش
و می زند بوسه ای پر مهر، بر پیشانی ام
من از پدرم آموختم
گذشت و ایثار و حمایت از خانواده را
پدر جانم همیشه زنده باشی
زمین تا که هست
باشد سایه دل آرای تو بر سرمان
( دل آرا شرکاء )
^.^.^.^.^
ای رطل گران
از خواب گران
خیز خیز
ای تشنه به دیدار پدر
از آن هیاهوی ایام
خیز خیز
ای زندگی ، ای تابندگی
( دل آرا شرکاء )
^.^.^.^.^
به مناسبت روز بهزیستی و تامین اجتماعی
و هفته بهزیستی
این شعر و سروده بسیار زیبا از بانو دل آرا شرکا را تقدیم میکنم .
نگاه منتظرم دوخته شده بود
به انتهای خیابان شلوغ
شاید که برسد اتوبوس از آن راه دور
بود ظهر تابستان
و بس بیداد میکرد گرما بی امان
به ناگاه صدایی ظریف و کودکانه
فرا خواند مرا
دیدم کودکی خردسال
که با دستانی کوچک
گرفته بود به سویم
بسته آدامسی را
و بر روی صورتش داشت
آثار خراش و کبودی
خواستم که او بنشیند در کنارم
پرسیدم از او
سرگذشت رفته بر او
او گفت : از پدری که
هنگام تخریب خانه ای ویرانه
مرده بود زیر آوار آن خانه
و مادرش که کار میکرد تمام وقت
در خانه دوست و آشنا
اما دست مزد او کفاف نمی داد
اجاره خانه و خرج شش بچه را
او را میفرستاد با آشنایی
تا کار کند و بیاورد لقمه نانی
و گاهی نیز کتک میخورد
از آن همسالان بزرگتر از خود
غمگین شدم از احوال آن کودک
با خود اندیشیدم
آیا می شود به او کمکی کرد ؟
یادم آمد از اخبار روز پیشین
که میگفت از حمایت یتیمان
و کودکان کار و زنان سرپرست خانوار
توسط اداره ای خوب و نیکوکار بهزیستی
با گوشی ام گرفتم 123
آمد صدایی دل آرا از آن سو
گفت : بهزیستی بفرمایید
( دل آرا شرکاء )
delara sh
nghvh av;h
nghvh a
delara
delara shoraka
یکی بود و یکی نبود
زیر گنبد کبود
توی یک آپارتمان کوچک
کوچولویی بود ناز و قشنگ
ولی بود پرخاشگر و زودرنج
پدر و مادرش بودند شاغل
او تنها بود در عصر حاضر
اتاقی داشت پر اسباب بازی
از اسپایدرمن و آدم آهنی
در دلش
او دوست نداشت آنها را
او می رفت در عالم مجازی
با تبلت و گوشی
او می کشت همنوعان مجازی
در آن عالم خیالی
یا که می دید تلویزیون
با آن کارتون های
ترسناک و پر توهم فضایی
تا اینکه بعد سالهای دور
مادر بزرگ دل آرای او
رسید از آن راه دور
تا که دید نوه رنگ پریده رنجور
او را کشید در آغوش پر مهرخویش
از آن روز مادر بزرگ او
می پخت برای او
غذاهای رنگارنگ و خوشمزه محلی
و می گفت
از قصه های شیرین قدیمی
از آن ادبیات کهن ملی
و گاهی با مواد دور ریختنی
می ساخت برایش عروسک
و چیزهای دوست داشتنی
یه روزکشید تکه پارچه ای
بر سر مشتی کاغذ پاره
و آن شد نوزاد قنداقی
برای هر دو می خواند لالایی
و او می دید خواب های رنگی
کوچولو را می برد
به پارک سر کوچه
او بازی می کرد
با بچه های همسایه
تا که رسید
وقت رفتن مادر بزرگ
مادر بزرگ دل آرا رفت
و کوچولو ماند تنها
در دنیای پر حسرت و آه
( دل آرا شرکاء )
^.^.^.^.^
مایوس آن زمان نباش
که تو را عاشقانه خواهم
من تو را همره
و هم دیوانه میخواهم
تو را
و آن تنگ نظری هایت را
دیدم و باز
دیوانه وار میخواهمت
( دل آرا شرکاء )
^.^.^.^.^
لالایی
لالایی لالایی ای کودک شیرین مامانی
لالایی لالایی ای همدم روزهای تنهایی
لالایی لالایی ای مونس دل بابا و مامانی
لالایی لالایی ای قشنگ کننده روزهای طولانی
لالایی لالایی فردا تو می آیی با سرافرازی
لالایی لالایی فردا تو هستی
مایه افتخار هر ایرانی
لالایی لالایی تو را میبینم
پیروز بر آن چالش های دنیای
لالایی لالایی تو را مینگرم
با دستانی پر زشهامت
و فهم و معرفت انسانی
لالایی لالایی تو را شنیدم
پر از آواز پیروزی، بر آن دیو کاهلی
لالایی لالایی تو را میبینم
با قدرت در آن روزهای سخت روزگار
لالایی لالایی تو هستی
دل آرا در آن عرصه فردا
( دل آرا شرکاء )
delara sh
دلارا شرکاء
nghvh av;h
ng Hvh
دلارا
delara shoraka
شیره خونین درخت
در دشتی افسوس برانگیز
بریده دیدم پیکر
درختان دل انگیز
می کشیدند و می بردند
الوارهای آن درختان نگون بخت
با قصاوت و نادانی مضاعف
شیره ای سرخ رنگ
جاری بود از تنه یکی از آنها
آن خون سرخ رنگ
داشت فریادی بی صدا
بی شک هر که برید درختی زیبا
او را کشته است در دنیا
دستی کشیدم
بر روی آن تنه نازنین درخت
دستانم آغشته شد
به شیره خونی رنگ
با آن شیره خونین درخت
نوشتم از آن ظلمی که بر او رفت
من میکارم درختی چون تو دل آرا
که سرمست کند همه دل ها را
نگهدار توأم ای درخت زیبا
تا که تو را به سپارم به نسل فردا
( دل آرا شرکاء )
^.^.^.^.^
امشب باز من تنهام
همچون هزار سالی که گذشت
خنده های من کو
شادی و لبخند دل آرا کو
باز من تنهام
و میدانم روزی از آن افق
همیشه تنهایی خواهی آمد
با سرود دل انگیز رویاهام
( دل آرا شرکاء )
^.^.^.^
به مناسبت روز مبارزه با سلاح های شیمیایی و میکروبی
شعر و سروده بسیار زیبا از بانو دل آرا شرکا را تقدیم میکنم .
اشک از دو گونه اش جاری بود
آخر او را دل هوایی بود
هوای آن یار سفر کرده
که هنوز یادش
در دل او بود زنده ،
وقتی شده بود ، با او نامزد
او جوانی بود خوش قامت
دلیر و پر همت
تا که کرد ، عزم رفتن
به جبهه های نبرد
با دل و شجاعت
تا که دفاع کند از میهن
تا به ناموس ، نرسد دست نامحرم
و چه دیر می گذشت
آن روز ها و ماه ها
و بعد از آن همه ندیدن ها
آن بی خبری ها
برگشت آن یار دل آرا
از جنگ با صدامی ها
با شوق دوید به سوی همسر
همسری که شده بود نحیف و لاغر
از زخم هایی که خورده بود بر پیکر
صدای خوش همسر
دیگر نبود مثل گذشته
گرفته بود و خس خس میکرد سینه
گره می خورد آن نوایش
با سرفه های پی در پی بی امانش
از آن روز نفس همسر
بسته شده بود به آن
کپسول های اکسیژن
آخر هنگام مبارزه دلاور مردانه
شده بود شیمیای
در آن جنگ ناعادلانه
بدنش پر بود ز آثار تاول ها
که میگفت از آن
مسمومیت با گازهای شیمیایی
هرگز درمان نداشت آن درد شیمیایی
بود کمیاب و گران داروهای شیمیایی
از آن روز همسر بود بیمار
و نداشت خواب راحت
تا که پرگشود
از آن بدن شیمیایی رنجور
با آن همه احوال
که رفته بود ؛ بر همسر
رزمنده او ،
بود خوشحال و خرسند
از آن دفاعی که کرده بود ، از وطن
بر لبش بود لبخند دل آرا
که می دید در امنیت ، هم وطنان را
( دل آرا شرکاء )
nghvh av;hM
nghvh a
delara
هنگامی که
معشوق رخ بگشاید
در آن عجب و تعجب آید
که آنهمه آشتی از چیست ؟
( دل آرا شرکاء )
^.^.^.^.^
می گویند که امروز هست
روز جهانی قربانیان خشونت
پرسیدم ، زمادر خویش
که این روز با نام جهانی اش چیست؟
او گفت : عزیزکم
یادت هست که دیروز
کتک خورده بود
کوکب خانم ، از همسر خود
گفتم : بله مادر
شکسته بود دست و بازویش
گفت : یادت هست ، آن روز
همسایه روبرو
فلک کرده بود ، بچه هایش
گفتم : بله مادر
شده بودند خورد و کبود ، بچه هایش
گفت : دیدی که امروز
نشان میداد تلویزیون
آن سیاه پوستانی که شکنجه شدند
به دست سفید پوست
گفتم : بله مادر
غمگین شد دلم ، از بهر آن مظلومان
مادرم گفت : بله کودک دلبندم
بسیاری از مردم دنیا
متاثر شدند از بهر ایشان
تا که شدند ، حامی ستم دیدگان
و امروز را نهادن
روز جهانی قربانیان خشونت
که شاید مرحمی دل آرا شود
از بهر دل زخم خورده ایشان
( دل آرا شرکاء )
^.^.^.^.^
اولین تجربه غذا خوردن کودک نوزاد ، لحظه زیبا و دیدنی و شیرینی است.
و این لحظه بیاد ماندنی را با عکسی از او ثبت کرد .
شعر و ترانه بَه بَه از بانو دل آرا شرکاء ،
تقدیم می کنم
بَه بَه
بَه بَه بَه بَه بَه بَه بَه
بَه بَه بَه بَه بَه بَه بَه
ای جوووون
کوچولو من
میزنه بال بال
برای بَه بَه
بَه بَه بَه بَه بَه بَه بَه
عشق دل آرای من
می تپه دلش برای بَه بَه
بَه بَه بَه بَه بَه بَه بَه
ای جوووونم
کوچولو من
میزنه تاپ تاپ دلش
برای بَه بَه
بَه بَه بَه بَه بَه بَه بَه
یواش یواش یواش تر
عشق شیرین زبون مادر
واسه تو یکی یه یدونه
هست یه عالمه بَه بَه
بَه بَه بَه بَه بَه بَه بَه
بَه بَه بَه بَه بَه بَه بَه
( دل آرا شرکاء )
دلارا شرکا
یثمشقش
یثمشقش ساخقشنش
delara
جلوه ای کرد رخ شیرین
چون قندت
همی آشفت ، گیسویت
هم گفت
از آن رخ سیمینت
از آن زیبایی بی مثالت
از آن نغمه شیرینت
از آن تمثیل دلربا یت
( دل آرا شرکاء )
نشسته بودیم
گرداگرد تلویزیون
که ناگاه پخش شد
این خبر از تلویزیون
به گزارش خبرنگار ما
در ادامه از جلوی دیدگان ما
می گذشت تصاویری از یک فاجعه
مردمان را می دیدیم بی سرپناه
در ویرانه ای خراب
صدمه دیده بودند
آن مردمان شک زده
در آن مصیبت و غم
عزیزان از دست رفته
لحظه به لحظه
گزارش می داد خبرنگار
از احتیاجات آن مردم گرفتار
او بود دوشادوش مددرسانان
آتش نشان و هلال احمر و اورژانس
در آن منطقه که نبود هیچ امکاناتی
آنها بودند در تلاطم و نجات انسانهای بیگناه
کلمه انسانیت در این لحظه
برایم شد معنا
با کدامین واژه می توان
تقدیر کرد از شما انسان های
پر از مهر و فداکار و دل آرا
فقط می توانم بگویم
تو را سپاس
ای انسان نیک سرشت
شما را با جوهره ای
از طلا باید نوشت .
( دل آرا شرکاء )
nghvh
یک عدد گل سرخ چیدم
از برای دل خواهر
بردم آنرا و تقدیم کردم به خواهر
چه خندان شد چشمان خواهر
چون غنچه گل سرخ
باز شد لبان خواهر
بو کشید عطر دل آرا ی آن گل ، خواهر
مرا در آغوش خود کشید
آن مهربان خواهر
مرا بوسید
دوست دوست داشتنی من خواهر
هر دو با هم گفتیم
دوستت دارم خواهرم
( دل آرا شرکاء )
وقتی تو اون لحظه بی تابی میکردی
وقتی که تو اون لحظه نشسته بودی
بر روی صدف جواهر نشان هستی
تو شاه نشین نشین شده بودی
در آن رویای محال هستی
تو و اون لحظه دیدار تو
مرا شاد و مسرور کرد
( دل آرا شرکاء )
ng Hvh av;hM
delara
تو را در رویا یا حقیقت میبینم
تو را در آن جاده بی انتها میبینم
آغوش غریب تو را
بر لب صحرا می بینم
از آن محال دل بریدم و اندیشیدم
بالهایم کجاست من بی تو میمیرم
( دل آرا شرکاء )
^.^.^.^.^
در روزی زیبا
که میخواندن گنجشک ها
در معبر پیاده ، دیدم
جوانکی بر زمین فتاده
با چهره ای لاغر و رنگ پریده
در لباسی ژنده و آلوده
او ، از حال کنون خود ، بی خبر بود
او گیج و منگ ، در دام اعتیاد فتاده بود
او تنها بود و گرفتار
هر چند بود گنهکار و سیه کردار
آخر کجایند آن پدر و مادر
که او را پروراندن
و او ، اکنون فتاده در دام اعتیاد
امروز که روز جهانی
مبارزه با مواد مخدر است
حال آن جوانک تاثر داشت
کاش هر پدر و مادری
اکنون آگاهی دهد به فرزند دلبند
از فریب و وسوسه هولناک دیو اعتیاد
شاید که نجات یابد
جگر گوشه او در فردا
( دل آرا شرکاء )
ng Hvh
nghvh av;h