دلاراشرکا

دلاراشرکا

delara shoraka سروده های بسیار لطیف و زیبای بانو دلارا شرکا
دلاراشرکا

دلاراشرکا

delara shoraka سروده های بسیار لطیف و زیبای بانو دلارا شرکا

دلاراشرکا _ بانو شاعر عصر حال حاضر ایران

روزی از روزهای زیبای بهار

عزم سفر کردیم

به سوی جنگل های شمال

خوشحال بودیم و خندان

رفتیم به سوی جنگل گلستان

داشتم خاطراتی مبهم و دل آرا

از آن جنگل های زیبا

آخر می گذشت سال ها

از آخرین سفرم به ان جنگل ها

رفتیم و رفتیم ساعت ها

و بیشتر و بیشتر شد درخت ها

تا که دیدیم خود را در جنگل رویا

هوای تازه و دل آرا

پیچیده بود همه جا

می وزید نسیمی خنک

خواست دلمان که بنشینیم

در آن فضای زیبا

در این منوال دوخته شد

چشمانمان بر زمین

تا که می رفتیم

بود زباله ها بر زمین

تا که شدیم خسته

پیاده شدیم از ماشین

رفتیم مسیری تا انتها

که شاید در دورترها

پای درختان باشد تمیز و دل آرا

پا که می گذاشتیم بر زمین

فرو میرفتند زباله ها در زمین

پیچیده بود بوی نامطبوع

در فضای جنگلی که بود

روزی بکر و زیبا

با منظره ای دل آرا

( دل آرا شرکاء )

Delara shoraka

21 مارس و یک فروردین

روز جهانی جنگل گرامی باد

 

 

 می گفت نازنین مادرم

نگاه کن به آب روان

و بسپار غمهایت را به آن

نگاه کن به آسمان

و دلت را بگشا چو آن

نگاه کن به سبزه

و بدان که زندگی

 سبزه و دل آرا

( دل آرا شرکاء )

دلاراشرکا  بانو  شاعر عصر حال حاضر ایران

یثمشقشساخقشنش

nghvhav;h

ahuv uwv phg phqv hdvhk

ahuv

o,hkkni

auv

svhdkni

svhda

دلاراشرکا _ دلنوشته

 

هر گاه گذر می کردم از پارک کنار خانه

می دیدم در آنجا نشسته فامیلی دور

روزی کنجکاوانه پرسیدم از او

که چه شده که همیشه

هست در آن جا

او گفت با آهی جان سوز

که دارد همسایه ای بد و جهان سوز

که او را کرده دربه در از کاشانه خویش

او می گفت از آن همسایه با دلی ریش

که میریختند زباله در راه پله و اطراف خانه

یا که می کوبیدند درها که میلرزاند خانه

یا که صحبت می کردند و دعوا

در راه پله و خانه

یا که می زدند آژیر گوش خراش ماشین

در نیمه های شب و صبح دلنشین

او گرفتار بود سالها در آن شرایط

او شده بود روانی

از آن همسایه خودشیفته لاابالی

متاسف شد دل آرا

برای آن مردم

که نداشتند درک و فرهنگ همسایه

و احترام به حریم و آسایش همسایه

( دل آرا شرکاء )


14 آبان روز فرهنگ عمومی

 

 

قدم می زدیم در جنگلی انبوه

با جمعی از دوستان طبیعت دوست

بودیم در حال گفت و شنود

که به ناگاه خیره ماند چشمانمان

بر بالای آن تخته سنگی که بود

سر بچه آهویی زیبا با پوست و استخوان

آن منظره دهشتناک

ما را قفل کرده بود در جا

به ما اشاره کرد راهنما

به ادامه راه

او گفت در ادامه

بود این شکار از شکارچیان غیر مجاز

در گذشته فراوان بود این شکار

اکنون به مدد بیش بودن

محافظان محیط زیست

اندک شده این کشتار بی رحمانه

در طول مسیر آن روز

بود مشغول آن صحنه ناگوار

ذهن دل آرا

( دل آرا شرکاء )

Delarashoraka

12 مهر _ 4 اکتبر

روز جهانی حقوق حیوانات گرامی باد

دلاراشرکا دلنوشته

nghvhav;h ngk,aji

auv cdfh nghvh av;lh

hauhv cdfh nghvh av;h

n;gli cdfh nghvh av;h

svhdkni nghvh av;h

svhda nghvh av;h

ngk,aj uharhki

k,aji

ljk

دلاراشرکا _ عاشقانه ها

 

دلاراشرکا عاشقانه ها


قدم می زدم در باغی سرسبز و دل آرا

که صدایی آهنگین فرا خواند مرا

با هر گام به سوی آن صدا

شوقی فرا می گرفت بدنم را

تصور دیدن

آن نهر زلال و زیبا

مرا به تکاپو می انداخت هزار بار

صدا واضح و واضح تر شد

تا که رسیدم نفس زنان

در بالای آن

منقلب شدم و نگران

چهره اش بود گرفته و درمیان

آن بود پر از بطری و پلاستیک

و دورریختنی های فراوان

شروع کردم به جمع آوری آنها

اما نبود یکی دو تا آنها

خسته شدم و درمانده

بیرون آمدم از آن آب

که دیدم در آن پایین تر

که می نوشیدند مردمی از آن آب

و باز رها کردن زباله خود را

در آن نهر دل آرا

( دل آرا شرکاء )

Delara shoraka

روز جهانی محافظت از رودخانه ها

14 مارس _ 24 اسفند

روز بین المللی اقدام برای حفظ رودخانه ها

 

 

بر بلندای آن کوه های سر به فلک کشیده

طلوع کرد آن خورشید رخشنده

شدیم بیدار با اهل و عیال

داشتیم قصد مهاجرت

به سمت آن کوه بلند

که داشت چمن زاری دل آرا

و چشمه آبی گوارا

می پریدیم چالاک

از این صخره به آن صخره

هنگامی که رسید

به نیمه آسمان خورشید

ما هم رسیدیم بر بالای آن کوه سفید

انگار که آمده بودیم به اشتباه

مگر می شود بز کوهی و اشتباه

نبود بر زمین آب و علفی

شده بودیم بی حال

از خستگی و تشنگی و گرسنگی

تلو تلو خوران افتادیم بر زمین

می رفت خورشید

از آسمان به پایین

چشمان ما هم بسته شد بر زمین

همه چیز بود محو

انگار که دنیا رفت

به ناگه عطر دل انگیز آب

رسید به مشام

بود جلوی چشمانم

آبی گوارا

نوشیدم از آن آب جرعه جرعه

می گرفتم جان

لحظه به لحظه

دیدم در این احوال

عکس چهره دل آرای

یک انسان

آه که چه آشناست او

دیده بودم او را بارها

که از دور می نگریست

دل آرا به گله ما

می دانم نامش را

انسانی دیگر او را

ندا داد ( محیط بان )

( دل آرا شرکاء )

Delara shoraka

31 جولای روز جهانی رنجر

24 مرداد روز محیط بان


یثمشقش ساخقشنش
nghvhav;h
auv khf
ahuv ck hdvhkd
uharhki
auv uharhki

دلاراشرکا _ شاعر شعر نو ایران

 

دلاراشرکا شاعر شعر نو ایران


بود همهمه ای پر قیل و قال

از برای گرفتن

عکسی به یادگار

در برابر آن پرده

پر افسون و غوغا

ثبت کردم من نیز

عکسی دل آرا

برای خاطرات فردا

 ( دل آرا شرکاء )

 

 می روند خاطرات

در رودخانه اذهان

چه دل آرا و چه غم انگیز

دستی بیانداز و بگیر

آن شاخه زیبای محبت

در لحظه کنون

که تو را بیرون کشد

از آن سکون

( دل آرا شرکاء )

Delara shoraka

 

شعر عاشقانه کوتاه

دلارا شرکا

دلنوشته عاشقانه

شعر ناب

دلاراشرکا

nghvhav;h

ahuv auv k,

ngk,aji

auv khf

دلاراشرکا

 

در آن دوردست ها دیدم تو را

تمنا کرد دلم تنها تو را

هر چند که دیدم خشکیده

آن علف زار سرسبز محبت

میان من و تو

باز می خواستم

و می خواستمت دل آرا

در آن گوشه قلبم تو را

( دل آرا شرکاء )

 

با آن عینک طلایی رویا

بود جهان کودکی ام

 زیبا و دل آرا

در جهانم نبود

آشفتگی و ظلم

همه را می دیدم

در تفاهم و صلح

( دل آرا شرکاء )


 


نشسته بودم

 بر مرکب رویا

به زیبایی و دل آرا

داشتم عینکی بر دیدگان

و می دیدم همه را

با عشق و محبت

و بود همه چیز ،

در زیبایی و مکنت

( دل آرا شرکاء )

Delara shoraka

دلاراشرکا

شعر عاشقانه کوتاه

شعر زیبا دلاراشرکا

شعر عاشقانه دلارا شرکا

nghvhav;h

auv uharhki

n;gli uharhki

ljk uharhki

دلاراشرکا _ دلنوشته عاشقانه

 

دلاراشرکا

دلم خانه ای ست

دل آرا

با خورشیدی زیبا

تنورش هست

پر از هیزم معرفت

و گرمایش هست 

از عشق و صداقت 

( دل آرا شرکاء )

  

با نگاهی دلبرانه

خواندم تو را عاشقانه

آه که تو چه دل آرایی

آه که تو چه رعنایی

آه که تو همندیم دل آرایی

 ( دل آرا شرکاء )

دلنوشته عاشقانه
دلارا شرکا

ahuv

auv ;,jhi

nghvhav;h

ngk,aji uharhki

دلاراشرکا _ متن عاشقانه

 

 دلاراشرکا

متن عاشقانه

متن شعر عاشقانه

می گذشتند خاطرات دل آرا

چون صفحه فیلمی

بر روی پرده سینما

تمام آن لحظات تلخ و شیرین

تنهایی و هیجان

یأس و شوق

سرد و گرم

سکوت و فریاد

پخش می شد

در آن لحظه سکوت

من آبی ام

من لبریزم

از شعر و سروده دل آرا

 ( دل آرا شرکاء )

می گذرد زمان و دقایق

می رود در رودی همچون قایق

دریاب لحظات کنون

که تو را کند لایق

هم زندگی کن دل آرا

هم خوبی کن دل آرا

( دل آرا شرکاء )

 

 بتاب ای یار مهربان

در تنهایی شب هایم

همچون فانوسی درخشان

در تاریکی و هجران

و مرا سرمست از

با خود بودن کن

بتاب تو دل آرا

در شب های دل آرا

( دل آرا شرکاء )

ljk uharhki

ljk auv

ljk cdfh

ahuv

auv

nghvhav;h

دلاراشرکا _ نوشته عاشقانه

 

در آن شب زیبا

تو بودی گرم و دل آرا

واژه عشق بود بر لبانت

اسم مرا داشتی بر زبانت

در آن نگاه دلبرانه

لبخند می زدی مستانه

هم مات تو شد دلم

آن هنگام که دادی

قول جاودانه

( دل آرا شرکاء )


 

 در آن ساعت های عاشقانه

نگاه میکردم به تودلبرانه

آمیخته بود تپش های قلب من

با تیک تاک ساعت دست تو

میزد ضربان قلب من

با نبض دست تو

می گفت صدای پیچیده

و آهنگین قلب من

که می خواهم

و می خواهمت دل آرا

تو بمان تا ابد در کنار دل آرا

( دل آرا شرکاء )


دلاراشرکا  نوشته عاشقانه
hauhv
nghvhav;h
k,aji uharhki
auv uharhki


دلاراشرکا _ شعر بسیار زیبای کودکانه

 

بو کشیدم

سیب تازه ای ،

بو کشیدم

آن شمیم و عطر دل آرا ی تازه ،

و گوش سپردم

به آن نغمه های دل آرای باران

باز مرا برد به آن

ساعت های روشن دیدار تو

باز سرمست شدم

به آن لحظه های دیدار و

به آن گرما

و عطر دل آرا ی تن تو

که مرا برد

به عالم رویا

( دل آرا شرکاء )

 

شعر کودکانه ساعت از اشعار بانو دلارا شرکا

تیک تاک  تیک تایک

تیک تاک  تیک تایک

با من بیا

با من بیا

کوچولو من

در ثانیه های من

من ساعتم

من هستم دوست تو 

در تقسیم لحظات روز تو

تیک تاک تیک تاک

من میگم به تو

وقت بیدار شدن

و خواب تو

تیک تاک تیک تاک

من میگم به تو

وقت دید و بازدید

و دیدار تو

یا به مدرسه و خانه رفتن تو

منم مقسم لحظات ناب تو

تیک تاک تیک تاک

تو بیا با من کوچولو من

در ساعت و دقیقه های من

تیک تاک تیک تاک

( دل آرا شرکاء )

اشعار بیادماندنی دلارا شرکا

hauhv

ahuv

auv

n;gli

;gd\

nghvhav;h


دلاراشرکا _ شعر عاشقانه کوتاه

اشعار زیبا دلارا شرکا

می رفت از پی او

چشمان نگران دل برادر

می زد از برای او

قلب مهربان برادر

می شنید سخنان پر درد او

گوش دل برادر

در سختی ها بود امداد رسان

 و دل آرا ، دل برادر

هم می دوید در طوفان حوادث

مهربان دل برادر

هم می گریست از ظلم های شده بر او

مهربان دل برادر

واژه ایثار و حمایت و مهر

برابر شد با برادر

برادر برادر برادر

وجودت هست

گرما بخش زندگی من

ای مهربان نازنین برادر

دوستت دارم

( دل آرا شرکاء )

 

 

 لحظه به لحظه می گذرد

ثانیه به ثانیه های دیدار تو

از راه میرسد

هم آشوبی ست در میان قلب من

خسته تو مسافر در راه

هم می کشم انتظار دیدار توِ

گمشده در سیلاب روزگار

هم شویم مژگان را با آب دیده

امید دیدار تو یار

هم رسیم به یکدیگر

باز به رسم بازی روزگار

هم دستی کشم به رخسار تو یار

هم بزدایم غبار رَه

از سیمای دل آرا ی تو یار

هم تو بخوان مرا دل آرا

در لحظه دیدار فردا

( دل آرا شرکاء )

دلاراشرکا شعر عاشقانه کوتاه

nghvhav;h

auv uharhki

ahuv ck

ahuv uwv phqv

ahuv ksg hlv,c