دلاراشرکا

دلاراشرکا

delara shoraka سروده های بسیار لطیف و زیبای بانو دلارا شرکا
دلاراشرکا

دلاراشرکا

delara shoraka سروده های بسیار لطیف و زیبای بانو دلارا شرکا

delara shoraka _ biography


delara shoraka  biography


آسمان پر ابر است

و دل من می خواهد

یک دوست

دل من یاری می خواهد

 از جنس گل یاس

تو برس بر من

از آن راه دور و نزدیک

تو جویا شو احوال دل آرا

ای دوست

( دل آرا شرکاء )


 


من و تو دوستیم و دختر خاله

با هم می رویم

خانه خاله

چه شیرین است

چایی گرم ،خانه خاله

می خندیم با یکدیگر

در خانه خاله

چه بی ریاست

خانه دل آرای خاله

( دل آرا شرکاء )


  

 

عمه ای دارم عزیز و مهربان

عمه ام را دوست دارم به اندازه جان

عمه ام برایم می خرد

 اسباب بازی و خوراکی

یا که می پزد

غذاهای خوشمزه و رنگی

عمه دل آرای من

می بوسد روی من

و می گوید توهستی

دل آرای جان من

( دل آرا شرکاء )

Delara shoraka


دل آرا شرکا بیوگرافی 

دلاراشرکا

nghvhav;h

ahuv

auv

,dnd, n;gli

svhdkni

svhda

o,hkkni

دلارا شرکا _ شاعرامروز ایران

دیدم پلیس خوب راهنمایی و رانندگی

در شوکت و زیبایی و شکیبایی

او بود انسانی مدیر و مدبر

و با گذشت و منحصر

در وجودش بود انسانیت و مهربانی

در کنار کمک و امدادرسانی

در شرایط سخت و بحرانی

که شهروندان حادثه دیده بودند و در نگرانی

یا که مانده بودند در جاده ها به حیرانی

بدون کمک دوست و بستگانی

او رسیدگی می کرد و نظارت

با صبر و متانت

در کار شهروندان خاطی

که با سهل انگاری در رانندگی

به خطر می انداختند جان انسانی

او بود در کار و تلاش

در تابستان داغ و زمستان برفی

وجودت هست پر آرامش و دل آرا

ای پلیس خوب راهنمایی و رانندگی ما

( دل آرا شرکاء )


  دلارا شرکا شاعرامروز ایران


تو هم درآخر راه

تمام دلبستگی ها

و دلتنگی هایت را

می سپاری بر باد

و نگاه کنی بر ما

و در آن تالاب روزگار

در آن جولانگه روزگار

برسی با صداقت افکار

( دل آرا شرکاء )



 

بود اوایل پاییز رفتیم به روستایی نزدیک

به قصد جمع آوری زباله ها

برای پاسداشت محیط زیست

در مسیر رودخانه

شروع کردیم به جمع آوری زباله

ناگاه دیدیم از مردم آن روستا

آمد و رها کرد زباله های خود را

در مسیر رودخانه زیبا

پرسیدم از او ، از چه سبب است کار او

او سرش را تکان داد و نگریست به ما

با دیده ای ترحم آمیز

گفت به ما ، بیهوده است کار شما

هر چند ماهی می آید سیل

و می برد هر آنچه هست از پی

در پشت سد می ماند زباله ها

و در آنجا جمع آوری می شود آنها

تعجب کردم از سخن او

و آگاه شدم از طرز تفکر او

می دیدم در آب جاری رود

از لباس و کفش و شیشه و چمدان

و لاستیک بچه و پلاستیک کهنه

و کیسه های سم پاشی درختان میوه

این آب می گذشت هر روز

 از بالای این زبالها های سمی و آلوده

و جاری بود در سد

و دوباره ضدعفونی می شد آب سد

و بعد در آب لوله کشی شهر

 و می نوشیدیم

از آن آبی که دیگر نبود

آن آب پاک

و دل آرا ی سرچشمه

 ( دل آرا شرکاء )

nghvhav;h

ahuvck

ahuv

auv

n;gli

svhdkni

;gd\

,dnd,

auv


دل آرا شرکا _ اشعار فوق العاده زیبا

دیدم مشکلات روزگار

بسان  دریا یی گل آلود

موج می زدند و می آمدند

از هر سو

نگاه کردم به آن

از اعماق وجود

برداشتم گام به سوی آن

و لبخند زدم دل آرا

و امیدوار

( دل آرا شرکاء )

Delara shoraka

 

 

تو را در رویای جان می دیدم

تو را در هر نفسم صدا می زدم

تو را در آیینه قلبم شفاف می دیدم

و در پاسخ شک و ناباوری ها

چون کوه سرافراز و پر غرور

ایستادم به زیبایی و دل آرا

 ( دل آرا شرکاء )

Delara shoraka

 

دل آرا شرکا  اشعار فوق العاده زیبا

nghvhav;h

ahuvck

auv

n;gli

;gd\

,dnd,

شاعر زن _ دلاراشرکا

به تو می نگرم زیبا و دل آرا

تو ای کوه رعنا

وجودت هست همه زندگی و حیات

می بینم با چشمان خود

که با آغوش پر عظمت خود

نگاه داشتی ابرهای سنگین و پر بار

تا که ببارد بر زمین خشک

و در خود جاری ساختی رود های پاک

تا من بنوشم از آن آب گوارا و پاک

و بروید همه نوع گیاهی از خاک

تا من نگرم به زیبایی آنها

و یا که تغذیه شوم از آنها

در هنگام گرسنگی و بیماریها

و هر هنگام مانده بودم در غم ها

و خسته از دنیا

آغوش توست تسکین ناکامی ها

ای کوه دل آرا

همیشه باشی برقرار

همیشه باشی پایدار

(دل آرا شرکاء )

Delara shoraka

 

شاعر زن  دلاراشرکا 


 نشست بر لبان سرخم

 گل لبخند یاد تو

من می بویم و لمس می کنم

آن گل های عنابی یاد تو

و در آن ساعت های ناتمام

دل آرا مینگرم یاد تو

( دل آرا شرکاء )

Delara shoraka


ای کوه ای کوه ای کوه

ای کوه باشکوه

نامت هست واژه استقامت

نامت هست واژه حمایت

نامت هست واژه غرور و افتخار

نامت هست واژه ایستایی

تو که باشی ای کوه زیبا

این واژه ها دارد معنا

ای کوه دل آرا

( دل آرا شرکاء )

Delara shoraka

 

nghvhav;h

ahuv

auv

ahuv ck nghvh av;h


دلارا شرکا _ اشعار خاص و بسیار زیبا

 

امشب شب یلداست

دل ما پر از آرزوهاست

امشب شب یلداست

قلب ما پر از شکوفه های دل آراست

می خوریم آجیل و تخمه

قاچ می کنیم هندوانه سرخ

دان می کنیم انار سرخ

ما شادیم تا خود صبح

گوش می کنیم نوای آهنگین موسیقی

شب مان را می کنیم رنگی

امشب که طولانی ترین شب سال است

ما دورهمیم و با هم می خندیم

ما می خوانیم امشب

ترانه زندگی مان را دل آرا

تا خود صبح

( دل آرا شرکاء )

Delara shoraka

 

 

 

وزیدن گرفت نسیم خوب بهار

بر زمین خشک و خار

رفتیم بر بالای کوه های اطراف شهر

لب مان خندان بود و می شنیدیم

آواز خوش پرندگان

تا که رسیدیم بر بالای آن کوه زیبا

اما دگر نبود صدای نغمه پرندگان

پیچیده بود در دل کوه

صدای گوش خراش

ابزار آلات و ماشین های پردود

در برابر دیدگان ما

 می بریدند و قطعه قطعه می کردند

آن کوه های دل آرا

با آن ماشین های گوش خراش

و بد شکل و ناهنجار

حفر کرده بودند گودال بزرگی

و بود در کنار آن

تلی از خورده سنگ های باقی

حاصل آن حفاری

و به نظر بود همچون

نخاله های ساختمانی

بود مثل این کوه بی گناه

کوه هایی بسیار که  تکه و کنده

و برداشته شده بودند بی گناه

و رها شده بودند در آن بیابان

آن منظره دهشتناک

چیزی نبود به جز

قتل و تکه پاره کردن کوه ها

که به درد آورد قلب دل آرا   

( دل آرا شرکاء )


Delara shoraka


 


مطالعه میکردم زمین شناسی

از نحوه تشکیل و تولد کوهی

به مدت چهل میلیون سال زمینی

کنجکاوانه آن مدت زمان را

محاسبه کردم با نسل انسان

گرفتم

هر صد سال با سه نسل انسان

هر یک میلیون سال سی هزار نسل انسان

هر چهل میلیون سال

یک میلیون و دویست هزار نسل انسان

و آنرا در هفت میلیارد جمعیت کنونی انسان

شد عددی نجومی

در این هنگام پی بردم به ارزش کوهی

یادم آمد از آن کوه های حاشیه شهر  

برخی از آنها برای معدن و جاده

برکنده شده بودند

از جا ، یا از وسط یا از گوشه

و بر روی و دور بعضی از آنها

 بخاطر داشتن آب و هوای خوش

مدفون شده بودند

در بین ساختمان ها و برج ها

و در این میان

دیدم آن مظلومیت

کوه های زیبا و دل آرا

 ( دل آرا شرکاء )

Delara shoraka

 

 شاعر زن دلارا شرکا

با پیراهنی سفید و دل آرا

با قلبی پر از عشق و وفا

با چشمانی پر از انتظار

نشستم به امید دیدار

شاید که دیر رسی

به من عاشق وفادار

من هم چیدم

گل های رز عشق را از سیم

و آنرا گذاشتم

داخل گلدانی از محبت

آری تو می رسی به من

با عشق دل آرا

 ( دل آرا شرکاء )

Delara shoraka

دلارا شرکا  اشعار خاص و بسیار زیبا

یثمشقشساخقشنش

nghvhav;h

ahuv

auv

n;gli

;gd\

دلارا شرکا _ شعر زیبا

می اندیشیدم با خود

بنویسم از کجای آن دیده

آخر طولانی بود شرح آن دیده

از آن مصیبت ها که بر طبیعت رفته

فریاد کشیدم از آن ظلم رفته

سرودم در اشعارم

بی اختیار از آن دیده

با دلی که گشت خون

می نویسم با قلم سرخ

از آن مصیبت ها

که بر طبیعت دل آرا رفته

( دل آرا شرکاء )

Delarashoraka


دیدم در خواب

آن یار دیرینه و دل آرا

او نشسته بود

بر پای صندلی

که بر آن نشسته بود

یار دیگری

دستان او بود در دستش

و نگاهش گره بسته بود در نگاهش

قلبم بشکست و بدرد آمد

اشکم بریخت از روی گونه هایم

من تماشایش می کردم

نا باورانه

مگر می شود

آن یار دردانه

مرا از یاد برده

از او دور می شدم

که ناگه پریدم

از آن خواب دوش

( دل آرا شرکاء )

 

 

 

هوا بود ابری و بهاری

رفتیم به کوههای آن حوالی

که هر روز تماشا میکردیم از آن خانه شهری

با نغمه های فراوان رفتیم بر بلندای اولین آن

هنوز نیامده بودیم فرود

که ناگه بود در جلوی پایمان پرتگاهی مهیب

اگر که بود هوا کمی تاریک و زمین خیس

شاید  می آمد حادثه ای پیش

آن کوه نگون بخت ، برش خورده بود

چون تکه پنیری از وسط

پای آن بود صاف و آماده ساخت

بود در روبه رو چشمان ما

برج های بلند و بالای بسیارِ ،

تمام و نیمه تمام بسیار

که ساخته بودند بر بالای کوه

نگریستیم به وسعت شهر پر دود

که کشیده شده بود بر بلندای کوه

با چشم خود دیدم قبر آن کوه های زیبا

که مدفون شده بودند در میان برج ها

گریان شد دل آرا

به حال آن کو ه های دل آرا

( دل آرا شرکاء )

Delara shoraka

 

  

 آن هنگام آشنایی

دل می تپید از برای او

چشمانم پر شده بود

از نگاه پرتمنای او

شیفته او شد دل

آن هنگام که شنید

سخنان پر مهر او

چه زیبا بود و دل آرا

آن سخن ها

و قول های دل آرا

( دل آرا شرکاء )

دلاراشرکا شعر زیبا

یثمشقش

ساخقشنش

nghvhav;h

ahuv

auv

n;gli

,,dnd,

دلاراشرکا _ شاعر زن

احساس زنده است

احساس جاودانه است

احساس مانده در زمان

احساس

سخن می گوید

در زمان

احساس

میرقصاند قلب انسان

احساس احساس

 احساس دل آرا

تو بگو از لحظات

ناب دل آرا

( دل آرا شرکاء )


دلم خواست که روم به آن کوه و دره

که جای داشت در آن حاشیه شهر و خانه

یاد دارم از ایام کودکی ام

از آن کوه و تپه و دره

که داشت هفت چشمه

با نهری زلال که جاری بود از سرچشمه

گفتم روم به آنجا که تازه گردد روح و جان

وقتی رسیدم آنجا

خشکیدم در جا

از آن همه تپه های زیبا

فقط یکی مانده بود در جا

بر دامنه آن بود پارکی

و گرداگردش بود ساختمان های بسیار

وارد آن خیابان شدم

 آن دره ای که در ایام کودکی

که می دویدم با شادی

در میان علف زارها و گلهای آن

و می نوشیدم از آب گوارای آن

یک به یک ، و از هفت چشمه آن

اکنون آن خنده ها و خاطره های دل آرا

 گم شده بودند

در میان آپارتمان های بیشمار

( دل آرا شرکاء )

Delara shoraka

 

دلاراشرکا شاعر زن

تو بودی مثل یک کوه

زیبا و پر شکوه

مردمک چشمانت بود

چون آفتابگردانی

در چمنزاران

سرسبز رویا

لب های لرزانت بود

چون موج دریا

عاشق تو شد

این قلب ساده و بی ریا

تو دریاب مرا دل آرا

(دل آرا شرکاء )

یثمشقش

ساخقشنش

nghvhav;h

ahuv

auv